ارمان ارمان ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

ارمان عشق من و باباش

ارمان 6 ماههههههه شد

به نام خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا سلام عشق مامان سلام گل زیبای زندگی من و سلام امید فردای مننننننننننننننننننننن ارمان گل من ٦ ماهش تموم شددددددددددد و واکسن ٦ ماهگیشو زد پسرم خیلی صبورانه تب و درد واکسنشو تحمل کرد و چون میفهمید با تکون دادن پاهاش دردش میاد مخصوصا پای چپشو زیاد تکون نمیداد به هر حال خدارو شکر این بارم به خیر گذشت و تا ٦ ماه دیگه از واکسن خبری نیست من و اقا پدری صبح روز یک شنبه با ارمان رفتیم مرکز بهداشت کنار مسجد سادات و واکسن ٦ ماهگی ارمان رو زدیم بعد از اینکه برگشتیم مامان ناهید اومد تا توی نگهداری ارمان کمکم کنه چون بهتر از من میتونه ارمانو سرگرم کنه ههههههههههههههه تا بعد از...
5 ارديبهشت 1391

جوجه کوچولو

سلام جوجه کوچولوی منننننننننننننننننننننننننننننننننننن امروز وقتی از دانشگاه برمیگشتم خیلی دلم برات تنگ شده بود فکر میکردم  چجوری بغلت کنم عزیز دلمممممم خنده داره ولی تک تک سلول های بدنم تو رو میخواست گلممممممممممممممم وقتی دیدمت و تو لبخند زدی تمام خستگی هام تموم شد عزیزکمممممممممممم انگار اصلا خسته نبودم وقتی شیر میخوری قند توی دلم اب میشه نمیدونم ولی به نظرم این لذت بخش ترین کار توی دنیاست دوست دارم همیشه این لذت توی خاطرم بمونه تا ابد و هیچ وقت فراموش نشه ارمان جانم تازه یاد گرفتی نازی کنی خیلی ماههههههههههههههه وقتی دستای کوچولوتو از بالا روی موهام میکشی و بهم خیره میشی میخوام  بخورمت  دلم میخواد همیشه اینجوری...
31 فروردين 1391

مهمونی خاله گلاره

سلامممممممممممممم به روی ماهت به چشمون سیاهت دیروز رفته بودیم خونه خاله گلاره و بنیتا خوشگله (عروسم) به من و شما خیلی خوش گذشت بازم از خاله گلاره متشکرم دیروز شما شیرین کاری خیلی کردی عزیزم : اول از این که کلی واسه همه خندیدی و همه از خنده های شما لذت بردن وقتی خاله شادی(جاری خاله گلاره) شمارو با بنیتا گذاشته بود توی تخت بنیتا چون دستت بهش نمیرسید  به بنیتا لگد میزدی  البته از روی ابراز علاقه بنیتا خانومم کلی موهاتو کشید و تو هم دست بنیتا خانومو کلی نوش جان کردی  وای که همه صحنه ها همه فیلم بود برای خودش ببین اینم سند از ابراز علاقه بنیتا گل به اقا ارمان  دیدین مچتونو گرفتم   ...
27 فروردين 1391

مهمونی خونه خاله گلاره

سلام پسر گلم امروز رفته بودیم خونه خاله گلاره خیلی به من و شما خوش گذشت خاله گلاره حسابی افتاده بود توی زحمت خیلی مفصل میام برات مینویسم فعلا یک عکس بزارم تا بعدا مفصل برات مینویسم   ...
26 فروردين 1391

غذا خور شدن ارمان خان

سلام پسر ناز مامان شما دیگه کم کم داری بزرگ میشی گلم دیگه واسه خودت مردی شدی داری غذا خوردن یاد میگیری البته تمایل خیلی زیادی به غذا خوردن نشون میدی وهمیشه سر سفره خودتو به طرف میز و بشقابا هل میدی گلکم و کلی برای رسیدن به غذا سعی و تلاش میکنی راستی قبل از عید بردمت دکتر و شما 600 گرم وزن اضافه کرده بودی یعنی شده بودی 8850 و قدتم 66 بود مهارتهای جدید ارمان واسه چیزی که بخواد خودشو سفت میکنه و جیغ میزنه خودش یکم سینه خیز میره اگه دست پشت پاش بگیری تند و تند میره روی کریر وقتی میشینه خودشو به حالت نشسته خم میکنه و انگار میخواد از کریر بیادبیرون دیگه با جیغ زدن از خودش دفاع میکنه برای یه مدتی میتونه با تعادل خودش بش...
18 فروردين 1391

نوروز سال 91

به نام خدا امروز دوازدهمین روز نوروز ٩١ هستش و پایان تعطیلات نوروزی لحظه سال تحویل من و ارمان و باباش کنار سفره هفت سین با هم بودیم و جشن گرفتیم بعد رفتیم بالا  و اولین مهمونی عیدمونو رفتیم ناهار هم خونه عزیز جون بودیم و ................ همین جوری تا روز ٦ عید در حال دید و بازدید عید بودیم و پسرم حدود یک میلیون عیدی جمع کرد  و قرار شده بعد از عید براش حساب باز کنیم یا سکه بخریم روز ٧ عید ما همراه خانواده همسری رفتیم شمال ویلای تنکابن تا روز ٩ با هم بودیم بعد صبح ١٠ رفتیم محمود اباد ویلای قصر دریا پیش بابا مجیدی و مامان ناهیدی و دایی مهدی و کلی خوش گذشت بهمون و روز ١٢ برگشتیم و ساعت ٤ صبح خونه بودییم ........ خداروشکر ...
12 فروردين 1391

اخرین روز سال 90

به نام خدا اخرین روز سال 90 هستش و کم کم داره زمین از خواب زمستونی بیدار میشه و دوباره جون میگیره دوباره گلها در میان و درختا شکوفه میزنن و پسر نازنینم اولین بهار زندگیشو لمس میکنه خدایا شکرت .خدایا هزاران بار شکرت به خاطر این همه نعمت های فراوان و خدایا شکرت که امسال به خانواده ما ارمان رو اضافه کردی ............. امسال بهار رنگ و بوی دیگه ای داره چون امسال جشن اومدن بهار رو با کسایی میگیرم که خیلی دوسشون دارم و البته با فرشته زیبایی که خدا بهم هدیه داده ادرمان من زیباتترین و شیرین ترین سن رو داره فکر میکنم الان دیگه اوج شیرینی یک بچه باشه اینقدر مهربونه که به همه میخنده و توی خیابون یا مغازه و هر جایی که برای خرید رفتیم کلی ...
29 اسفند 1390

ارمان و مسابقه نی نی لخت

سلامممممممممممممممم جیگر مامان امروز صبح از خواب که پاشدی  گفتم بهترین فرطت برای عکس گرفتن از شماست  برای مابقه نی نی کوچولوهای پائیزی که موضوع نی نی لخت وپوشک بود منم شما رو لخت کردم و ازت عکس انداختم گلم ههههههههههه خدا کنه این عکس کار دستمون نده و شما سرما بخوری گلکم الهی قربون اون لبخندت برم که همیشه روی لبات هست خوش اخلاق منننننننننننننننننننننن ١٠٠٠ تا بوس برای گل مامان ...
22 اسفند 1390

ارمان و اخرین روزهای سال 90

به نام خدا سلام ارمان نازنین من دیگه روزهای پایانی سال ٩٠ با سرعت برق و باد طی میشن و تو داری با سرعت هر چه تمام تر بزرگ میشی گلکمممممممم کاشکی میشد خاطرات این روزهارو  با تمام لذتش نگه داشت و هر وقت دیگه ازشون لذت برد ساعتا عین دقیقه ها و روزها عین یک ساعت سپری میشن انگار همین دیروز بود توی دلم بودی و داشتی تکون میخوردی و ارزوی دیدنتو داشتم عزیزکم درست پارسال همین موقع بود ومن تازه ١.٥ ماهم بود و تازه اول ویار هاملگیم همش به خودم میگفتم میشه این دوران زود بگذره و من نی نیمو توی بغلم بگیرمممممممم حالا تو کنارم هستی و من از تمام دقایق با تو بودن لذت میبرم ارمانممممممممممممم اینم یه عکس باز از خوابیدنت فرشته من بب...
21 اسفند 1390