ارمان ارمان ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

ارمان عشق من و باباش

مهمونی دندونی بنیتای خاله گلاره

روز جمعه هفته پیش رفتیم خونه خاله گلاره ( البته خونه مادر همسری خاله گلاره) واسهی جشن دندونی بنیتا گلی جای همه مامانای ابانی خالی بود خیلی خوش گذشت و گلاره جونم مارو قابل دونسته بود و دعوت کرده بود ایشالا که همیشه جشن و شادی باشه  برای بنیتا جونم منم که حسابی درگیر نامزدی دختر عموی همسری هستم دیر اومدم مطلب بزارم درباره جشن عکسهایی خوبی نتونستم بندازم متاسفانه  از بس که ارمان گلی گریه کرد چون خیلی خوابش میومد بچم  ایشالا دفعه بعد که دوست جونامو دیدم حتما سعی میکنم عکسای خوبی بگیرم و بزارم توی وبلاگ گل پسری ...
16 تير 1391

آرمان و اب بازی

  دیدینننننننننننننننننننننن پسرم  جدیدن توی سینک خونه مامی ناهیدش اب بازی میکنه مامانم یک بار پای ارمانو گذاشت توی سینک که خنک بشه ولی از اون به بعد هر وقت رفت ةرف بشوره یا کاری انجام بده توی اشپزخو نه ارمان گلی دنبالش راه میافته و ناله میزنه که بره اب بازی مامانمم اونو گذاشت توی سینک که کامل اب بازی کنه هههههههههههههههههه ارمان واقعا عاشق اب بازی هستش و کافیه من یا مامانم برییم حمام زود میاد دم حموم اینقدر گریه میکنه و با روروئک خودشو میزنه به در حموم که بره توی حموم فکر کنم یکم ژن ماهی داره راستی ارمان جدیدن خیلی حرفهارو یاد گرفته مثل ادده یعنی بده هر چی رو بخواد میگه ادده الان داشتم فیلم های بچگیشو میدیدم که چ...
10 تير 1391

عکس هایی از بازی کردن گل

پسرم در حال بازی کردن با اسباب بازی موزیکالش اینجا ویتامینشو خورده و از دهنش ریخته بیرون هههههه اخه پسرم هر چیزو دوست نداشته باشه بخوره توی دهنش نگه میداره بعد میریزه بیرون گل پسری اینجا  خودش وایساده تا عروسک های روی در کمدشو برداره پسرم عاشق سیب گلاب هستش مخصوصا که به لثه هاش بکشه خوشحال از اینکه خود کفا شده و مامان نگین اش عکس میگیره و ناراحت از اینکه سیبش افتاده روی زمین اینم عکس های ارمان گام توی سن ٨ ماه و ٢ روزگیش  که همین امروز گرفتم و همین امروز براش میزارم توی وبش که نگه به فکرش نیستم . اخه تا امروز سرم شلوغ بود ولی از این به بعد بیشتر ازش عکس میگیرم و براش ثبت میکنم ...
6 تير 1391

اغاز تعطیلات تابستونی

  سلامممممممممممممممممممممم گل ناز مامان بعد از مدتها دوباره اومدم برات مطلب بزارم واقعا ببخش منو که خیلی وقت نداشتم برات مطلب بزارم گل ناز من امشب با خیال اسوده اومدم و نشستم پشت کامپوتر وای که چقدر سخت بود درس خوندن و لی ارزش داره میدونم من همه این سختیهارو با کمال میل به جون میخرم تا تو بعدا سرافراز بشی و برای آیندت مفید باشه ایشالا فقط اینو بگم که اگه همکاری مامی ناهید نبود من اصلا نمیتونستم درس بخونم الهی بگردم پا به پای من سختی کشید تا من راحت درسمو بخونم خدایا از این که همچین مادری دارم ازت ممنونممممممممممممممم بالاخره  تعطیلات تابستونی شروع شد و من دوست دارم حداکثر وقتم رو برای پسر نازم بزارم انگار عقربه های س...
5 تير 1391

اولین روز پدر

به نام خدای مهربون مهدی عزیزم اولین روز پدر مبارکت باشه امیدوارم واژه پدر بهت احساس قدرت و عزت نفس بده و تو هم مثل همه پدر های مهربون واسه پسرت پشتوانه محکمی باشی که در تمام طول زندگیش بهت تکیه  کنه  و همیشه الگوی خوبی باشی از عدالت و صداقت و عشق و همه این صفات زیبا رو به پسرت یاد بدی همسر مهربونم و ای پدر مهربانم دوستت دارم . پدرم تو الگوی صبر و صداقت و عشق ورزیدن برای من بودی و هستی و همیشه اغوش گرمت مرحم غم ها و خوشحالی  من خواهد بود و این رو میدونم که همیشه مثل کوه قدرتمند پشت من خواهی بود بدون این که لحظه ای احساس ترس در وجودم رخنه کنه دستهای گرمت را بوسه میزنم و از صمیم قلب ارزوی سلامت و سعاد...
18 خرداد 1391

اولین روز مادر

به نام خدای مهربون به نام خدایی که روح  خودش رو در انسان دمید و به زمین  فرستاد و به همه فرشته های مقربش دستور داد به این موجود سجده کنند و به این موجود یاد داد با عشق با هم زندگی کنند و این عشق را در مادر خلاصه کرد مادر  : چه واژه زیبایی  با کلی ارامش و زیبایی وچه خوشبختم که مادر نامیده شدم و چه خوشبختم که مادری دارم که مهرش به وسعت دریاست و استحکامی به قدرت کوه ودلی به وسعت اسمان  خدایا به سپاس این همه نعمت سجده شکر به جا می اورممممممممممممممممممم   و هر روز سپاس گزار این همه نعمت هستم   ...
31 ارديبهشت 1391

مهمونی خاله مریمییییییییییییییییی

به نام خدای همه نی نی قشنگاااااااااااااااااااااااااااااااااااااا سلاممممممممممممم به ارمان گل مامان از شنبه بگم که رفته بودیم خونه خاله مریمییییی و هانا خانوم گل که این دفعه هم خیلی به من و شما خوش گذشت و شما حسابی شیطونی کردی  ................. ولی خیلی جای همه بچه های نینی سایت خالی بود مخصوصا خاله گلاره و بنیتا خانومیییییییییی شما اونجا حسابی با اسباب بازی هانا خانوم بازی کردی و هر چی بنیتا خاله سارا یا هانا دستش بود رو میگرفتی ههههههههه خوب باید یه جورایی نشون میدادی که پسری ولی در کل خیلی اقا بودی و من رو اذیت نکردی الهییییییییییییییییییی قربونت برم اینم چند تا از عکس های مهمونی   اینم اخرش داشتی...
18 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

بیشتر از هر اسباب بازی برات بادکنک میخرم چون بازی با بادکنک خیلی چیزارو بهت یاد میده اول اینکه:باید بزرگ باشی ولی سبک تا بتونی به بالاها برسی دوم: چیزای دوست داشتنی میتونن توی یک لحظه از دست برن حتی بدون هیچ دلیلی و مقصری پس نباید بهشون زیاد وابسته بشی سوم: وقتی چیزی رو دوست داری نباید اونقدر بهش نزدیک بشی که راه نفس کشیدنشو بند بیاری چون ممکنه برای همیشه از دستش بدی این جمله ها خیلی معنی دار بودن واسه همین از وبلاگ خاله ازاده کپی شون کردم ...
14 ارديبهشت 1391

اولین مسافرت پسری به سرزمین اجدادی

سلاممممممممممممممممممممممم گل نازم الان که دارم مینویسم  شما نشستی کنارم و گوشه کامپیوتر رو لیس میزنی هههههههههههههههههههههههههه تعطیلات این هفته که از 4 شنبه شروع شد تا جمعه ما رفته بودیم طالقان سرزمین اجدادی بابا مهدی خیلی خوش گذشت سه نفری کلی کیف کردیم البته مامانی و بابایی و عمه میترا هم بودن ولی اونا همش مسجد بودن چون دایی پسر عموی بابا فوت شده بود اونا همش باید میرفتن مسجد بعدا بزرگ میشی رسوم اونا رو متوجه میشی ازت خیلی عکس گرفتیم و چند تاشو میزارم برات گلم     اینم ارمان گلی با بابامهدی که دستش دوباره توی دهنشه این اقا خوشگله   اینم ارمان لای شکوفه های هلووووووووووووووووو خودشم هلو...
9 ارديبهشت 1391