سفر شمال با عمو زاده پدری
چند تا هم عکس از مناظر زیبای دوهزار تنکابن
روز پنج شنبه به همراه پسر عموی همسری و خانومش و پسرشون راهی شمال شدیم و نزدیکای بعد از ظهر رسیدیم اونجا چون من میزبان بودم نتونستم زیاد لذت ببرم چون مشغول پذیرایی بودم و پسرشون یعنی بهراد 3 سالش بود و از ارمان بزرگتر بود و خیلی شیطون بود و داوئم گریه پسر منو در میاورد که این خیلی باعث ناراحتی من میشد ولی نمیتونستم چیزی بگم ولی به هر حال گذشت البته خیلی خوش گذشت چون من و خانوم اکبر (زهره*) هم سن بودیم و کلی با هم درد و دل کردیم و روز شنبه هم برگشتیم
الان شب چهارشنبه هستش و من در تدارک چشن تولد ارمان هستم البته فردا کلاسم رو میرم ایشالا که به خوبی و خوشی تولد بهترینم برگزار بشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی