ارمان ارمان ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

ارمان عشق من و باباش

مریض شدن ارمان گلی

1391/5/2 13:25
355 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدااااااااااااااااااااااای مهربونم

سلام به  رمضان کریم سلام به همه مهمونای خدا و سلام به ماه خدا

چندشب پیش یعنی شب چهار شنبه  ارمان عزیز من تب کرد و تا صبح از تب نخوابید و من و بابا مهدی نگران از این موضوع تا صبح نخوابیدیم وقتی ضبح شد ارمان رو بردیم بیمارستان بهمن ولی متاسفانه خانم دکتر ممیشی نبود و دکتر عرب ارمانو ویزیت کرد و گفت یه سرماخوردگی معمولیه و اموکسی کلاو داد و دفن هیدرامین وقتی برگشتیم طبق معمول ارمان با خوردن دارو ها همه رو بالا می اورد ولی من همچنان بهش دارو میدادم ولی انگار روی اون اثری نداشت و هر روز بدتر میشد تا اینکه شب جمعه خیلی ارمان بیحال شد و من صبح تلفن زدم به بیمارستان ودکتر عرب گفت باید ویزیتش کنم و چون کارگر در حال نظافت بود من تنها ارمانو بردم بیمارستان بهمن چون تبش که قطع نشده بود هیچ تمام تنش کهیر زد و اسهال هم گرقته بود

دکتر برای ارمان  آزمایش خون و ادرارو مدفوع داد و چون نتونستم از مدفوع رو بگیرم زنگ زدم مامان ناهید و بابا مجید اومدن ولی بازم موفق نشدیم نمونه بگیرییم از ارمان وقتی جواب از خون اومدم برردم پیش پزشک اورژانس چون دکتر عرب رفته بود وپزشک اورژانس گفت جون خیلی ضعیف شده گلبول های سفید ارمان خیلی اومده پایین  ایمنی بدنش پایینه و باید بستری بشه اون لحظه انگار  تمام وجودم یخ زد و بی اراده اشک هام جاری شدن بابا مجید و مامان ناهید شروع کارهای مربوط به بستری رو انجام دادن و من تلفن زدم بابا مهدی و اونم سریع خودشو رسوند

ارمان رو به بخش کودکان بردیم و پرستار ها هم ارمانو بردن که به دستش انژو کد بزنن توی اتاق تزریقات  تا حالا اینقدر احساس ناتوانی نداشتم و فقط وایساده بودم پشت در اتاق و گریه میکردم انگار با صدای ارمان قلبم تکه تکه میشد یک لحظه نگاهم به صورت مهدی افتاد و دیدم صورتش از اشک خیس شده   مامان ناهیدم وایساده بود و من و بابا مهدی رو اروم میکرد میدونستم که خودش هم حال خوشی نداره ولی چاره ای جز مقاومت نداشت

تا یکشنبه که حال ارمان خوب شد سه روز سخت و خیلی سخت به من و مامان ناهید و ارمان گذشت  چون دست ارمان رو آتل بسته بودن برای انژوکدش  ارمان کلافه بود و همش دلش میخواست توی بغل باشه و بگرده و من و بیشتر مامان ناهید همش در حال گردوندن ارمان بودیم تا  اذیت نشه

یکشنبه که برگشتیم خونه مادر همسری و عمه های ارمان که مثلا خبر نداشتن بالا بودن و جای خسته نباشید به من که حدودا ٥ روز کامل بدون استراحت مریض داری کرده بودم جای خسته نباشید گفتن که چون تو ارمانو بردی بیرون مریض شده و.......................... دیگه اینکه نکردن یک اح.ال از من بپرسن در صورتی که ارمان این ویروسو از مادر همسری گرفته بود  و من این موضوع رو نگفتم که یک وقت ناراحت نشن ولی اونا خیلی راحت دلمو شکستن

خدا خودش از دل همه خبر داره  من که هیچ وقت اهل شکستن دل کسی نیستم فقط اینکه همه اینارو به خدا میسپرم که جوابشونو اون جوری که مستحقش هستن بده الهییییییییییییییییی امین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

محبوب
2 مرداد 91 13:43
خدا روشکر که آرمان عزیز خوب شده ناراحت نباش مامانی همیشه یکی هست که آدم و ناراحت کنه فقط صبور باش
مجيد
3 مرداد 91 12:41
بابا مجيد قربونش بره عزيزم خيلي توي اين چند روز عذاب كشيد مامان گلش بهش خوب رسيدگي كن تا پسرم خيلي زود زود خوب بشه ببوسش