ارمان ارمان ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

ارمان عشق من و باباش

18 ماهگی

1392/2/24 20:05
1,146 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم ببخشید که دیر دارم وبلاگتو اپ میکنم اخه خیلی سرم شلوغه  دوباره امتحانا شروع شد و من درگیر امتحانات شدم  و یه دلیل دیگه نامزدی دائی مهدی هستش  که مشغول لباس خریدن و این چیزا هستم  الانم یکم وقت کردم اومدم چند تا خط برات از دسته گلات بنویسم هههههههههههه

اره پسر شیطون دسته گل به اب داده پریروز وقتی من رقتم توی ایوان که لباسایی که شسته بودم جمع کنم در رو بستم و تو توی اتاق بودی یک لحظه انگار یکی توی قلبم گفت که اگه دررو قفل کنه چکار میکنی همین که برگشتم دیدم بلهههههههههههههههههههه اقا ارمان در رو قفل کرده و من توی ایون موندم قلبم داشت از سینه در می ا ومد اخه هیچ کس هم خونه نبود که ازش کمک بگیرم خلاسه ١٥ دقیقه ای داشتم باهات کلنجار میرفتم که کیلید رو بپیچونی که اخر هم نشد و تو شروع کردی به گریه کردن منم مجبور شدم شیشه رو شکستم و در رو باز کردم ولی اینقدر استرسی به من وارد شدم که مردم و زنده شدم ........... اخه پسر باهوش من این کارا چیه میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدارو شکر که به خیر گذشت و شب بابا مهدی اومد و شیشه رو عوض کرد

از حرف زدنت که دیگه چی بگم که اینقدر شیرین زبون شدی بابا مجید رو (باباجید) میگی وقتیبهت میگه غذا میخوای خیلی مصمم میگی نه ممه هههههه همه جملات رو تکرار میکنی و کاملا منظورتو میفهمونی راستی وقتی میریم توی حیاط خودت میگی دنبالت کنیم و تو بدویی خودت قانون بازی رو تعیین میکنی اخه پسرم خیلی باهوشه عاشق ببس (بستنی) هستی

برای ١٨ ماهگیت رفتیم اتلیه سها ایشالا عکساتو حتما میزارم ولی رئیسش اقای ابولفتح خیلی اذیتمون کرد اصلا راضی نیستم از اینکه رفتم اونجا این اولین و اخرین باری بود که مال اونجا میریم ایشالا باید یه اتلیه دیگه پیدا کنم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)